« ایرانپرستی دیگر از تبریز »
نوشته : دکتر هوشنگ طالع
تقی توکلی# (محمدتقی توکلی# کبریتساز) در دهم دی ماه 1310 در تبریز زاده شد. خاندان تقی توکلی ، زاده و باشنده شهر ایروان بودند . بیشینه خاندانها به دنبال پیمان نامه های ننگین گلستان و ترکمنچای که قفقاز به دست روسیان افتاد ، هنوز شهروندی ایرانی خود را نگهداشته بودند؛ اما به دنبال کودتای بلشویکی و فشار بلشویکها به ترک تابعیت ایران، حاجی آقا کبریت ساز توکلی که تاجر قند و شکر و کبریت بود ، به تبریز آمد و در سال 1297خورشیدی ، کارخانه کبریتسازی توکلی را در این شهر بنیاد گذارد. این کارخانه هماکنون با دیرینگی یکصد سال، کهن ترین کارخانه پرکار در کشور شمرده میشود.
مهندس محمدتقی توکلی میگوید :
« آن زمان که پدرم کارخانه ایجاد کرد به چبود برونرفت ایرانیان از منطقه قفقاز ، زنان و کودکان زیادی در کاروانسراها و محلات شهر آواره و گرسنه بودند که پدر شمار بسیاری از آنها را برای کار به کارخانه آورد. آن زمان کارخانه کبریتسازی توکلی بیش از 900 کارگر داشت و امروز به دلیل پیشرفت صنایع و تکنولوژی با 300 کارگر فعالیت میکند... کارخانههای بزرگ کبریتسازی جهان هر کدام فراورده ویژه ای را تولید میکنند: یک کارخانه کبریت تزئینی ، یکی دیگر کبریت شومینه و... ولی کبریتسازی توکلی تنها کارخانه در جهان است که همه فراورده ها را تهیه و تولید میکند و جزء باکیفیتترین کبریتهای جهان شناخته شده است . او با افتخار میگوید که، بزرگترین تولیدکننده کم هزینه وموثر کبریت در جهان هستیم.
حاجی آقا کبریت ساز ، دارای 2 دختر و 5 پسر بود که محمدتقی پس از پایان دانش آموزی ابتدایی ، به تهران آمد تا در دبیرستان البرز، دبیرستان را پی گیرد. محمدتقی، به عنوان دانشآموز دبیرستان البرز در نوجوانی به جنبش پانایرانیسم پیوست و در سال 1327 به هموندی مکتب پانایرانیسم درآمد که در 15 شهریور 1326، بنیاد گذاری شده بود. با تلاشهای تقی توکلی و دیگرانی که پس از او ، مسئولیت پایگاه البرز را بر دوش گرفتند . دبیرستان البرز دگردیس به یکی از نیرومندترین پایگاههای جنبش پانایرانیسم و سپس حزب پان ایرانیست گردید ، چنانچه در پیکارهای ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور ، نگار اساسی داشت.
حزب توده، بر پایه الگوی آزمایش شده حزب کمونیست شوروی، از سوی روسها ساخته و پرداخته شد
حزب توده را، کارکنان حزب بلشویک و دستگاه امنیت روس در تهران در شهریور ماه 1320، از کمونیستهای سازمان پنجاه و سه تن و پارهای کمونیستهای دیرین که از زندان آزاد شده یا آزاد بودند ، بنیاد نهادند و همواره زیر نگر رهبری آنها بود. روسها، این حزب را، بر پایه نمونه حزب کمونیست اتحاد شوروی ، سازمان دادند. جهانبینی مارکسیسم را با پسوندهای لنینیسم و استالینیسم ، برای آن از مسکو ، وارد کردند و مانیفیست کمونیست را به دستش دادند. چنانکه گفته شد، سازماندهی حزب توده، به گونه ای باریک از سازماندهی حزب کمونیست شوروی پیروی میکرد . روسها، با بهرهگیری از مدرسههای حزبی در روسیه ، نیروهای بایا را برای گرداندن سازمان حزب توده ، تربیت کرده بودند و در کنار این کارها، برای ایجاد ترس و وحشت برای پیشبرد مقاصد حزب توده و نیز جلوگیری از رشد و گسترش گروهها، سازمانها و حزبهای دگراندیش، دست به تربیت و سازماندهی نیروهای رزمنده خیابانی، زده بودند. این نیرو، مجموعهای بود از ایرانیهایی که زیر نگر کارشناسان شوروی در درون کشور آموزش دیده بودند و نیز برخی کسانی که از قفقاز همچون کوچنده به ایران بازگشت داده شده بودند و نیز گروهی از عناصر امنیتی و سپاهی که از میان تاجیکها و ارانیها و...، برگزیده شده بودند و در خدمت حزب توده جای داده شده بودند :
گاردهای [حزب توده] که از سوی نیروهای اشغالگر روس آموزش دیده بودند ، زیر نام کارگران چیتسازی ، بلورسازی، دخانیات و... سازمانبندی شده بودند. بیشتر فرماندهان گاردهای نامبرده را مهاجران قفقازی یعنی هم خانمانان آن سوی ارس که از سالها پیش به خدمت حزب کمونیست درآمده بودند ، تشکیل میدادند. اینان، سالها در ارتش سرخ و سرویسهای اطلاعاتی شوروی، خدمت کرده بودند. تلاش حزب توده بر این بود که با ایجاد جو ترور و ترس، مراکز گردهمایی انسانی را در اختیار خود گیرد . مدرسهها را قبضه کند ، بر دانشگاه و مرکزهای آموزش عالی، چیره شود و ادارهها و کارخانهها را زیر یوغ خود، درآورد.
اما بر پایی جنبش پان ایرانیسم و سپس حرکت جنبش پان ایرانیسم به سوی تشکیلات حزبی ، رفته رفته توانست ترور حزب توده را در خیابانها ، مدرسهها ، دانشگاه و آموزشگاه های آموزش عالی، کارخانهها و ادارهها درهم بشکند و در این فرآیند، حزبها و سازمان دیگر توانستند در صحنه پیکارهای فراهمادی و سیاسی ایران باشندگی یابند. پان ایرانیستها، توانستند فضایی ایجاد کنند که حزبهایی مانند حزب ایران و حزب زحمتکشان ملت ایران ، مجمع مسلمان مجاهد و...، با امنیت خاطر بیش تر، در تظاهرات خیابانی شرکت کنند. اگر پان ایرانیستها نبودند و نمیتوانستند برابر ترور سازمان یافته حزب توده بایستند و برابر نیروهای آموزش دیده حزب توده برای رزمهای خیابانی پایداری کنند و نمیتوانستند، جهانبینی را با جهانبینی پاسخ دهند ، بدون هرگونه دودلی ، پیکار ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور ، از گستردگی بایا، برخوردار نمیگردید. سهم بزرگ پان ایرانیستها در آن پیکار این بود که توانستند به چیرگی حزب توده بر مدرسهها، دانشگاه و مرکزهای آموزش عالی، کارخانهها، ادارهها و... پایان داده و به مردم عادی، به مردم کوچه و بازار، به دانشآموزان، به دانشجویان و نیز به کارگران، اصناف و پیشه وران و دیگران، امکان دادند تا با باشندگی در کنار صف ملیون، پیکار ملی شدن صنایع نفت در سر تا سر کشور را یاری کرده و گسترده کنند. این پان ایرانیستها بودند که در برابر جهانبینی مارکسیسم، جهانبینی ناسیونالیسم را به نسل جوان و روشن اندیشان ایران، نمودند. بیش از هفتاد سال است که واژه پان ایرانیسم وارد فرهنگ فراهمادی ـ سیاسی میهن ما شده است. سالها، این واژه و فرایافت های آن در کرانه گفتگوهای نگری، آن هم به کوشش روانشاد دکتر محمود افشار یزدی ماند. برای نخستین بار ، وی در سال 1306 این واژه را به کار برد. سپس در سال 1311، به زند و گسترش آن پرداخت و سپس در سال 1324، « پان ایرانیسم » را در چارچوب یک جنبش فرهنگی، به انجمن ایران پیشکش کرد. در سال 1326، بر پایه این اندیشه یک مکتب اندیشه ای بنیادگذاری گردید و پرسمان دیسه سیاسی به خود گرفت. باشندگی نیرومند حزب توده در آن زمان و دشمنی حکومت اتحاد شوروی با اندیشه پان ایرانیسم ، سبب بروز کشمکشهایی میان هواداران اندیشه ید شده و حزب توده شد.
سامانه اتحاد شوروی پیشین ، یعنی زندانبان ملتها ، و تیره ها بسیار، برای جلوگیری از گسترش اندیشه «ملی گرایی» و در نتیجه پیشگیری از خیزش ملتها و تیرهها زیر ستم، کوشش بر آن داشت تا اندیشه ملیگرایی را زشت و ناپسند جلوه دهد. افزون بر آن، احزاب دستنشانده شوروی و جنبش های چپ به طور کلی، میکوشیدند تا با الگوبرداری از روشهای اردوگاه جهانی سوسیالیسم، به اندیشه ملیگرایی را در سراسر جهان یورش برده و آنرا سرکوب کنند.
در سامانه آموزشی اتحاد شوروی پیشین ، به گونه همه سامانه های چیرگی گرا (چه پیش از آن و چه پس از آن)، کوشش بر آن بود تا با تلقین پی در پی و در نتیجه « شرطی کردن » کودکان و نوجوانان ، مفاهیم چارچوب خود را به خورد آنان بدهند. در همین راستا، در همه مدرسههای شوروی پیشین افزون بر ناپسند شمردن و سب و لعن اندیشه ملیگرایی ، « پان ایرانیسم » نیز همچون پدیدهای زشت ، پدیدهای پاد مردمی و ساخته و پرداخته دست امپریالیسم و دشمنان آشکوب کارگر، به دانشآموزان آموخته میشد. در این زمینه، به یک مورد، همچون مشتی از خروار، گفته میشود.
در سی و دومین پوشینه دانشنامه (دایرهالمعارف) شوروی، درباره « پان ایرانیسم » چنین آمده است :
فلسفهای است ارتجاعی و نژادی . محرکین آن [ اندیشه پان ایرانیسم ]، ملاکین و سرمایهداران بزرگ ایرانیاند که با امپریالیستهای بیرونی بهم بستگی دارند!
در سرزمینهای جدا شده از ایران ، همچون قفقاز و آسیای میانه ، سب و لعن پان ایرانیسم نیرومندتر و با آب و تاب بیشتر از سوی آموزگاران برای شاگردان ، گفته میشد. آموزگاران تَسوک های(ساعتهای) پیاپی در نکوهش « پان ایرانیسم » برای شاگردان داد سخن می راندند و به شیوه تبلیغاتی بلشویکها ، در کنار حکایتهای شگفت وناشناخته ، سیلابی از تهمت و افترا را نیز چاشنی آن میکردند. آنان میکوشیدند تا با تکیه به روشهای روانشناسی به سبک شوروی ، چهرهای بسیار زشت از « پان ایرانیسم » و هیولاهایی خونخوار ، از پان ایرانیستها نشان داده و این آموزههای دروغ را به خورد دانشآموزان بدهند.
دوست ارجمند و همخانمان گرامی تاجیک ، آقای میرزا شکورزاده که دوران دبستان ، دبیرستان و دانشگاه را در تاجیکستان زیر چیرگی شوروی گذرانده، پیرامون سخن بالا، میگوید :
با آنکه که من و مانند من در سامانه بلشویکی بزرگ شده بودیم، اما همیشه می کوشیدیم که در آن جو خفقان و بیخبری، پیوندهای گذشته را باز یابیم ، بیاموزیم و نگاه داریم . روزی آموزگار در کلاس درس آموزش فراهمادی ، سخن از « پان ایرانیسم » به میان آورد و آن را با زشت ترین واژهها برگُماشت(تعریف کرد) و از هواداران آن همچون هیولا و دیو نام برد. در زنگ تفریح ، برخی از همکلاسیها به گرد هم آمدیم و در حالی که از شنیدن نام « پان ایرانیسم » سخت به هیجان آمده بودیم ، با هم به نجوا پرداختیم. همگی بر این باور بودیم که واروی گفتههای آموزگار، « پان ایرانیسم » میتواند جنبش نجاتبخش ما نیز باشد. شامگاه که به خانه رفتم ، بی درنگ نزد پدر شتافتم. پدر مردی بود که هر روز شاهنامه میخواند و دارای مهرورزی های ملیگرایی و ایراندوستی بود. سخنان آموزگار و نگر خود و تنی چند از همشاگردیها را برایشان بازگو کردم. پدر گفت: نگر تو و دوستانت درست است. واروی آنچه دستگاههای دولتی میگویند، « پان ایرانیسم » اندیشه « شر » نیست بلکه اندیشه « خیر » است و امیدوارم روزگاری بتواند انجام پیدا کند ، زیرا رهایی ما، در گرو همبستگی و یکپارچگی است.
پس از شهریور 1320 خورشیدی، در اثر همکاری و هم آوایی دو نیروی اشغالگر روس و انگلیس ، حزب توده آغاز به کار کرد. دفترهای این حزب در تهران و میانیندان اپاختری کشور که زیر چیرگی سربازان روس بود ، یکی پس از دیگری گشوده شدند . کامناکام(البته) باید پروا کرد که نیرومندترین تشکیلات حزب توده در دوران یاد شده پس از میانبندان(مناطق) زیر اشغال روسها ، در شهر آبادان جای داشت که مرکز شرکت پیشین نفت جنوب بود. پالایشگاه آبادان که در آن روزگار بزرگترین پالایشگاه جهان به شمار میرفت و سوخت ناوگان امپراتوری انگلیس را آماده میکرد، در این شهر جای داشت.
در ایران نیز حزب توده از همان آغاز پرکاری ، ستیز با اندیشههای ملی و ملیگرایان را با بهرهگیری از الگوهای وارداتی از روسیه، در برنامه روزمره خود جای داد. حزب توده برای آماده سازی « خوراک تبلیغاتی » در این باره نیز مانند زمینههای دیگر، نیازی به اندیشه ، بررسی ، پژوهش و...، نداشت. همه چیز از پیش وسیله « رفقا » در مسکو آماده شده بود. از این رو در سرتاسر جهان، بلشویکها اندیشه ملیگرایی و ملتگرایان را با یک رشته گفتارهای زشت و همانند و یک زنجیره تهمتها و افتراهای « کلیشهای » دادباخته میکردند. همه جا از دهان آنان یک سخن بیرون میآمد: دشمن طبقه کارگر، نوکر امپریالیسم ، بورژوا، لیبرال ، فاشیست ، نازیست و...
برای درک بهترِ چگونگی اندیشیدن حزب توده پیرامون پرسمان ملی و ملتگرایی و آشنایی بیشتر با فرنود(منطق) « دیالکتیک تاریخی » که بلشویکها میکوشیدند ، پایههای دانشی برای آن دست و پا کنند ، تنها همچون نمونه ، مشت کوچکی از خروارها خروار دشنام و تهمت و افترا ، بسنده میگردد. روزنامه بسوی آینده که میان سالهای 1328 تا امرداد ماه 1332، همچون ارگان غیررسمی حزب توده چاپ میشد ، در سرگفتاری ، با نام « ملی چیست ؟»، مینویسد :
ملی نقاب سیاسی است که چهرههای داغدار و اندوهگین را می پوشاند . ملی سرپوشی است که قبایح و رذایل را پنهان میکند. ملی هر جور و تبهکاری را جایز میشمارد... خرد ملی ناقص ، اندیشه ملی ناقص، منطق ملی ناتوان ، زبان ملی الکن است . خواهیم بود و اضمحلال ملی را خواهیم دید...
هنگامی که در پانزدهم شهریورماه 1326 کوچی خورشیدی ، مکتب پان ایرانیسم موجودیت خود را به همگان نمود ، « روس» ها، برگه های بربسته به « پان ایرانیسم » را از فرهنگها (دایرةالمعارف) و همچنین نسک های درسی مدرسههای حزبی ، نسخهبرداری کرده و در اختیار گردانندگان حزب توده گذاشتند. از اینرو ، پس از نخستین اعلامیههای مکتب پان ایرانیسم و چاپ هفتهنامه ساسانی، حزب توده ترجمه نوشتههای نامبرده را چونان گندابی از دشنام و ناسزا ، به هر سو روان کرد. اما جنگ تبلیغاتی بسنده نبود، میبایست با شیوههای پدیداری ترور و وحشت ، ملیگرایان و پان ایرانیستها را از میدان به در میکردند . از اینرو، شکار ملیگرایان و پان ایرانیستها از سوی گاردهای زیناوند(مسلح) حزب توده آغاز شد. گاردهای نامبرده که از سوی نیروهای اشغالگر روس آموزش دیده بودند ، زیر نام ساختگی کارگران چیتسازی ، بلورسازی ، دخانیات و...، سازمانبندی شده بودند. بیشتر فرماندهان گارد نامبرده را « کوچندگان قفقازی» یعنی هم خانمان آن سوی ارس که از سالها پیش به خدمت حزب کمونیست درآمده بودند، تشکیل میدادند. اینان سالها در ارتش سرخ و سرویسهای اطلاعاتی شوروی ، خدمت کرده بودند. اما چنانکه تاریخ این روزگار ایران گواه است ، پایداری گروهی از جوانان این سرزمین در چارچوب جنبش پان ایرانیسم و حزبهای برخاسته از آن، همه این آماده سازی ها را در هم شکست و راه را بر پیکارهای گسترده ناسیونالیستی ملت ایران زیر پیام ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور ، به پیشوایی دکتر محمد مصدق، هموارتر کرد.
تا پیش از درهم شکسته شدن جو اختناق ، ترور برتابیده از سوی حزب توده بر پیرامون دانشگاه ، مدرسهها ، خیابانها، کارخانهها و...، این حزب بر پیرامون های نامبرده و کوچه و خیابانها ، چیرگی آزگار داشت. احزاب و گروههای موجود در حاشیه بودند و نبود توان باشندگی در صحنههای سیاسی و فراهمادی(اجتماعی) کشور بودند. از اینرو ، این گونه احزاب برای پیدا کردن فضا، ناچار همراه و همگام حزب توده میشدند. از نمونههای برجسته آن، تلاش نافرجام برای جدایی آذربایجان و همگامی برخی حزبهای به ظاهر ملی با حزب توده و فرقه دموکرات است.
بدینسان، باشندگی پان ایرانیستها در کارزار پیکارهای سیاسی ـ فراهمادی ملت ایران، امکان باشندگی پرکارتر دیگر گروههای سیاسی و از همه کرامندتر ، تودههای مردم ایران را در صحنههای پیکار برای ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور، بیش از پیش شدنی کرد. کامناکام(البته) از یاد نبریم که پیکار ملی شدن صنایع نفت در سراسر کشور ، بزرگترین پیکار « ضد استعماری » ملت ایران در سده بیستم میلادی بود. در اثر این پیکار بزرگ و در هم کوبیدن پایگاه نیرومند استعمار انگلیس در چارچوب ملی کردن صنایع نفت و خلع ید از شرکت غاصب نفت ، راه برای خیزش مردمِ آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، هموار شد. یاد همه کوشندگانجنبش ملی کردن نفت در سرتاسر کشور، گرامی باد.
حزب پان ایرانیست ، در تهران و شهرستانها دارای سازمانبندی زیر بود : سازمان جوانان، سازمان زنان ، سازمان کارگران، سازمان اصناف ، سازمان کارمندان و آموزگاران . در تهران، حزب دارای دفتر مرکزی و سازمانهای وابسته به آن بود که نگار(نقش) بهم بستگی و سرپرستی تشکیلات را در تهران و استانها و شهرستانها ، به دوش میکشید. اماستون فقرات تشکیلات حزب پان ایرانیست را ، تشکیلات سازمان جوانان (نیروهای دانشآموزی و دانشجویی) می ساخت. به یارایی میتوان گفت که پایگاه حزب پان ایرانیست در دبیرستان البرز ، نیرومندترین یگان تشکیلاتی حزبی در آن روزگار بود.
حزب پان ایرانیست در سال تحصیلی 31- 1330، دارای کمابیش 30 نیرو (حوزه حزبی) در دبیرستان البرز بود. هر نیرو، دستکم دارای 10 هموند بود. با پروا به نیروی کادر (نیروی نیروداران) که کمابیش، 25 هموند داشت (پارهای از نیرودارها، چند نیرو را اداره میکردند)، حزب پان ایرانیست، کمابیش دارای 360- 350 هموند پیوسته در دبیرستان البرز بود و شمار وابستگان، از 370 تا 380 تن، فزونتر بود. شمار نیروهای حزب در سال تحصیلی 32- 1331، از این شمار ، فراتر رفت و به کمابیش 38 نیرو رسید که با پروا به هموندان کادر (نیروی نیروداران)، هموندان پیوسته حزب در دبیرستان البرز، بیش از 400 تن بود و تک های وابسته به 500 تن میرسید. راستی را ، میتوان گفت که دبیرستان البرز ، یک پارچه «پان ایرانیست »، بود. بدین سان، با در نگر گرفتن این شمار ، هیچ یگان دیگر حزبی (ناگریز ، با در نگر گرفتن حزب توده)، دارای این شمار هموند پیوسته و وابسته در یک یگان، نبود. از سال 1327، دبیرستان البرز، نیرومندترین پایگاه جنبش پانایرانیسم و سپس حزب پانایرانیست، به شمار میرفت.
در روز سیام تیرماه 1331 به جز دوستان شهرستانی که برای فَرویش های(تعطیلات) تابستان به شهرستانها رفته بودند، همه هموندان پایگاه البرز ، در میدان بهارستان باشندگی داشتند. نخستین پاسخگوی پایگاه البرز، تقی توکلی کبریتساز ( از تبریز قهرمان) بود که در میان همه یاران، به تقی کبریتساز شناخته شده بود. وی در سال دانش آموزی 30- 1329، پاسخگوی پایگاه البرز بود. تقی توکلی کبریتساز، یک خودروی هودسن (Hudson) سربی رنگ داشت که شماره شهربانی آن 444 بود. این خودرو در جابجایی تک های پان ایرانیست، نگار بسیار کرامند(مهم) و حساسی داشت. گاهی تا 16- 15 تن بر آن سوار میشدند که چند تن با در باز ، در صندوق پشت جای میگرفتند. تنه هودسن 444 از ضربههای سنگ، چوب، چماق و دیلم تودهایها ، فرورفتگیهای بسیار داشت. او با کوشش خستگیناپذیر و پیگیر، تشکیلات مکتب پانایرانیسم و سپس حزب پانایرانیست را در دبیرستان البرز بر پایههای استواری بنیاد کرد ، به گونهای که پس از وی، هر سال، بالندهتر شد و بر شمار کوشندگان و هواخواهان افزوده گشت. تقی توکلی کبریتساز ، در سال 1330 برای بازپی دانش آموختگی به آمریکا رفت و به جای وی ، داریوش پروین پاسخگوی پایگاه شد (در سال دانش آموختگی 31 - 1330). در روز سیام تیرماه 1331 داریوش به همراه همه هموندان پایگاه ، در میـدان بهارستان باشنده بود . باید یادآور شد که کوششها و فداکاریهای « تقی » و « داریوش » از کنشگرهای هَنایا(مؤثر) در نیرومندی و بالندگی، پایگاه البرز، بود.
پس از داریوش پروین، در سال دانش آموختگی 32- 1331، هوشنگ طالع پاسخگویی پایگاه البرز را به دوش گرفت و سال دانش آموختگی پسین ، پرویز ظفری ، پاسخگویی پایگاه البرز بود. داریوش پروین توانست در سایه خرد و دلیری، پایگاه البرز را گسترش دهد و نگار پایگاه را در پیکارهای ملی، نمایانتر سازد.
شماری از دانشآموزان هموند حزب پان ایرانیست در دبیرستان البرز، از شهرستانها به تهران آمده بودند و بیشتر آنها، در شبانهروزی البرز جای داشتند . شبانهروزی دبیرستان البرز در سال دانش آموزی 31- 1330، کمابیش 150 شاگرد داشت. همه شاگردان شبانهروزی با آغاز فَرویش های(تعطیل) تابستانی به شهرهای خود بازمیگشتند. از اینرو، در رویداد 30 تیر سال 1331 و یا روزهای 25 تا 28 امرداد ماه 1332، شماری از یاران دبیرستان البرز در تهران نبودند. اما از سوی دیگر، دانشآموزان شبانهروزی که به حزب پانایرانیست میپیوستند ، در شهرهایی که هنوز حزب پرکار نبود ، هستههای نخستین کوشش را پدیدار میکردند و در شهرهایی که حزب پرکار بود ، با باشندگی آنان ، بر نیروی تشکیلات آن شهرها در فَرویش های(تعطیلات) تابستان، افزوده میشد. با پروا به این پرسمان ها ، پایگاه البرز مُکیس(تاکید) ویژهای بر گرفتن دانشآموزان شبانهروزی داشت و کامیابی بسیاری نیز در این زمینه به دست آورد. از سوی دیگر، شبانهروزی، جای شایسته ای برای برگزاری نشستهای آشنایی با حزب بود و هفته هایی چند نشست با باشندگی دانشآموزان البرز و نیز دانشآموزان دبیرستانهای دیگر ، برپا میشد. از آغاز سال دانش آموزی 32- 1331 تا رخداد شوم 28 امرداد ، پایگاه البرز، دارای یک دفتر دو اتاقه در آشکوب سوم ساختمان 3/971 در خیابان شاهرضا(انقلاب) نرسیده به چهارراه پهلوی(ولیعصر) بود. هر روز در این دفتر، پس از فَرویش(تعطیل) دبیرستان ، چندین نشست نیرو ، تماس و آزمایشی برگزار میشد. بودن این دفتر رَون(باعث) شده بود که از نیاز به اتاقهای شبانهروزی برای برپایی نشستها، کاسته شود. با پروا به کرامندی(اهمیت) دبیرستان البرز به شُوند(دلیل) انبوه دانشآموزان که بیش از 1500 تن بودند ، حزب توده بارها کوشید تا با گسیل نیروهای آشوبگر خیابانی خود ، پایگاه البرز را از آنِ خود کند. با آنکه بسیاری از دانش آموزان البرز در این درگیریها زخم برداشتند و روانه بیمارستان شدند؛ اما کوشش های حزب توده نافرجام ماند و البرز همچون پایگاه استوار اندیشه میهن گرایی و همگامی و همیاری با جنبش ملی ایران، پا برجا ماند.
شاید در پهنای 3 سال (از سال 1329 تا 1332)، بیش از 20 بار البرز را نیروهای ویژه رزم های خیابانی حزب توده ، آماژ آفند خود گرفتند . از گسترده ترین یورشها به دبیرستان البرز ، روز بیست و یکم بهمن ماه 1330 با شرکت صدها تن از نیروهای ویژه حزب توده ، به فرماندهی « باقربگ » انجام گرفت. در این یورش علیرضا غزنینی و فرهاد گنجهای (از هموندان پایگاه البرز)، به سختی از چشم زخمی شدند. از سوی دیگر، با پشتیبانی پایگاه البرز ، سازمانهای دانشآموزی حزب پانایرانیست در دیگر دبیرستانها از گسترش ویژهای برخوردار شد ، به گونهای در سال تحصیلی 1332- 1331، دبیرستانهایی که در تهران در راستای جنبش ملی ایران بودند ، بسیار بیشتر از دبیرستانهایی بود که حزب توده در آن رخنه داشت. در همه تظاهرات ملی ، دبیرستان البرز با صف پرشمار و به سامان ، پیشتاز بود. بسیاری از دبیرستانهای بزرگ دیگر، مانند فیروز بهرام ، هدف ، پیرنیا ، رازی ، دارالفنون ، شاپور تجریش و... در تظاهرات به صف دبیرستان البرز میپیوستند. باید گفت که صف دبیرستان البرز و دبیرستانهای همگام ، بسیار پرشمارتر از صف دانشگاه تهران بود. چنانکه گفته شد، دبیرستان البرز در شکستن جو ترور اختناق حزب توده بر دبیرستانهای تهران ، نگار بسیار ارزنده و اساسی داشت . بدینسان ، پایگاه البرز توانست راه را برای باشندگی دانش آموزان در ستون های پیکار میهنی هموار کند. یاد همه کوشندگان، پیوستگان و وابستگان پایگاه البرز، گرامی باد.
تقی توکلی(هم میهن تبریزی) که در سال 1330 برای دانش آموختگی دانشگاهی به آمریکا رفته بود ، در رشته مهندسی در دانشگاه نبراسکا نامنویسی کرد و از این دانشگاه کامیاب به دریافت مهندسی مکانیک شد. همزمان با اندر شدن به آمریکا ، تلاشهای پانایرانیستی را آغاز کرد و توانست بارسیدن دوستان تازه از ایران مانند پرویز نکیسا ، داریوش پروین و... تشکیلات حزب پان ایرانیست در آمریکا را پایه گذاری نماید و راهبری کند. مهندس تقی توکلی پس از پایان دانشگاه به ایران بازگشت و افزون بر مدیریت کارخانه کبریت توکلی و گسترش آن با ایجاد صنایع دیگر، در اندیشه صنعتی کردن تبریز، زادگاهش بود که در سال 1345 با یاری دولت توانست ، کارخانه ماشینسازی تبریز را بنیادگذاری کند و راه را برای صنعتی شدن بیشتر تبریز بگشاید. مهندس تقی توکلی، با باور ژرف به ناسیونالیسم ایرانی و با تشریح ریشه نژاده و کیستی یکپارچه ملت ایران، براین باور بوده است:
« ملت ایران تنها ملت منسجم و هویت دار منطقه خاورمیانه است و این بزرگترین سلاح برتری ماست ؛ قطر، عربستان، امارات و... با صدها جنگنده اف-16 و یا هر نوع سلاح دیگری نمی توانند بزرگ باشند و بازیگر سیاسی، چون «ملت» ندارند، «خاک» ندارند، «ریشه» ندارند و «انسجام» ندارند و فقط دور یک سفره نفتی گرد هم آمدهاند. آنها حتی برای ساختن برج هایشان خاک ندارند »....
15 شهریور 1397 ـ هوشنگ طالع
فهرست کتاب های چاپ شده دکتر طالع :
بازنمایی(توضیح) آنکه، چاپ ، پخش و فروش کتاب های دکتر طالع، تنها از سوی «انتشارات سمرقند» انجام می گیرد. با شماره زیر می توانید برای خرید کتاب ها با نتشارات سمرقند تماس بگیرید :
88825160 - 88314612
آرمان جاویدان...
برچسب : نویسنده : armanjavidano بازدید : 131