سده های متمادی است که ارتباط ما با مغول و مغولستان قطع شده است، چنانچه بخش مهم از صفحات تاریخ ما(زندگی اروپاییان) پوشیده از گردوغبار ماجرا- جوییهای سوارکاران دشتهای گسترده آن است . امروزه همه چیز بکلی دگر شده ، در همه جا ، ولی نسیم استپ و گستردگی دشتهای بیکران این سرزمین و زندگی صحرا گردی و چادرنشینی همچنان پایبرجاست و نابجا نخواهد بود اگر رهنوردی به اولان باتور Oulam Bator پایتخت و مرکز مغولستان کنیم و از وضع کنونی آن آگاهی یابیم . اولان باتور یا اورگای Urga کهن در فلات بلندی جای دارد که کوههای سر بفلک کشیدهء هانتئی Hentei آنرا احاطه کرده است . این شهر معروف داری میدان مرگزی بزرگی است که دورادور آن را عمارات دولتی فراگرفته است.این بناها با ستونهای پرشمار، سبکی خاص دارد که در زمانهای گذشته توسط معماران ایتالیائی باین سرزمین راه یافته بدین معنی که تقلیدی از کوشک های تزارهای روسیه میباشد که بدست هنرمندان ایتالیایی ساخته شد و بعدها روسها آن سبک را به مغولها انتقال دادند.
در این شهر قدیمی و در عین حال مدرن که گذشتهء پرغوغای خود را بردوش میکشد معابد و قصوری باسبک کاملا خاص این منطقه بنا گردیده که امروزه به موزههای مختلف تبدیل شده است و بازدیدکنندگان وجهانگردان را بخود فرامیخواند.
اولان باتور پایتخت ومهمترین شهر مملکت وسیع مغولستان یا جمهوری مغولستان امروزی میباشد که دارای جمعیتی نزدیک به 000ر1000 نفر و گستره در حدود 000ر600ر1 را کیلومتر مربع میباشد . در این سرزمین گسترده 12800000 گوسفند ،000ر800ر5 بز ،000ر500ر2 اسب ،000ر000ر2 گاو از گونههای جوراجور 000ر900 شتر در مراتع سبز و خرم آن پراکندهاند.
باین ترتیب یک میلیون مغول سرگرم پرورش و نگهداشت از این چند میلیون دام میباشند که دارایی تباری و شالوده ای مملکت را تشکیل میدهد . اگر در نقاط مختلف مغولستان مانند:تایگا Tai?ga جنگلها و استپها و در صحرای گبی Gobi آب و هوا مساعدتر بود ، این زندگی روستائی با 000ر000ر24 رأس چهارپا و شبانان آنها رونق بیشتری میگرفت.بخصوص صحرای گبی دارای بریترین آبوهواهای دنیا میباشد.
در این سرزمین تابستان سوزان و طاقتفرسا در اوایل شهریورماه جای خود را بیک پائیز سرد و برفی میدهد.سراسر بهار با بارانهای سیلآسا و رعد و برق همراه است و سرانجام زمستان که تا خرداد ادامه مییابد سرمای خشک و بسیار سختی دارد بدین معنی که درجهء سرما بطور متوسط از 25 تا 40 درجه زیر صفر میرسد.
برای مقاومت در مقابل آبوهوائی تا این حد متغیر باید بدنی سالم واشتهائی کامل داشت و خوشختانه مغولها خود چنیناند.
در تابستان آسمان با رنگ آبی شفّاف و پاک و افق بیانتهای خود منظرهای بس دلپذیر برای اهالی و برای بازدیدکنندگان این شهر بوجود میآورد.بعلّت وسعت فضای آزاد و فراخی سرزمین،دولت بمردم اجازه میدهد که در مناطق ومختلف آزادانه کوچ کنند ومراتعی برای گلههای خود بیابند.اکثر مردم در سال بیستبار کوچ میکنند و از محلی بمحل دیگر میروند و مسلم است که احتیاج به یافتن مراتع در فصول مختلف بیش از میل و علاقهء افراد،ایشان را بکوچنشینی و امیدوارد، بدین معنی که در این سرزمین،گله است که نوع زندگی را تعیین میکند ومغول بیابانگردی را برای یافتن نقاط مناسب و دور از باد و باران زمستانی و یافتن چشمهسارها و جویبارهائی که از ذوب برفهای بهاری در تابستان جریان میبابند، و مراتع سرسبز پائیزی،بکوچ و امیدواری وزندگی ایشان را از نوع زندگی چادرنشینی میسازد.
چند قرن پیش مارکوپلو Marco polo سیاح معروف ایتالیائی در سفرنامه خود در اینباره چنین نوشت:
«مغولها در زیر چادرهای مدوری زندگی میکنند که تیرکی بلند دارد و از نمد پوشیده شده است،و همیشه و هر جا که بروند آنرا با خود میبرند»
از داخل هواپیما تا چشم کار میکند منظرهء این چادرها و یورتها که شبیه کشتزارهای بیپایان قارچ میباشد،دردشت وسیع استپ گسترده شده و هرگاه از مغولستان یاد کنیم ابتدا این منظره در مقابل دیدگانمان مجسّم میگردد.ولی این یورتها دائما از جائی بجای دیگر حمل میشوند و هنگامی که موقع حرکت فرا میرسد، تیرکها جادر را که سقف را نگه میدارد میکشند،قطعات نمد و روکش روطوبتناپذیر سقف را که سوراخی برای دوکش بخاری دارد و همچنین در چوبی چادر را که بسیار زیبا نیقاشی و رنگآمیزی شده است،جمع میکنند و سرانجام در عرض یکربع ساعت دستهای توانا و چابک مغولها چادرها را که جمع شده،برپشت شترها یا اسبها میگذارند و بسوی افقی تازه براه میافتند.
این چادرها که به آسانی برپا میشود از نزدیک حالتی دیگر در بیننده ایجاد میکند.داخل یورت بسیار راحت است و همهگونه وسائل زندگی در آن یافت میشود . فررشی پشمی کف آنرا میپوشاند،و تختخوابهای فلزی،نیمکتی راحت، پشتیهائی که دورتادور میزی پایه کوتاه قرار داده شده،گنجه و صندوقهای لباس و اثاثه که روکشی زیبا آنها را میوشاند،اسباب چای که در روی قفسهای جای گرفته ، صندوقچههای بسیار مرتبی که آینه و اسباب توالت در آن قرار دارد، شمعدانها برای روشن کردن چادر ، کتابخانه کوچکی که انواع کتابها در آن یافت میشود و خلاصه یک رادیوی کوچک باتریدار ، اسباب این چادرها را تشگیل میدهد و زندگی ساده را بسیار راحت و دلپذیر میسازد.
جون باشبان مغولی«ارات Arat که بسیار مهماننواز است روبرو میشوید، بالبخندی مهربان و با ادای کلمه Senbal?no که بزبان مغولی بمعنی سالم است)شما را برای خوردن tarag و airag که هر دو غذای اصلی و عمدهء مغولها میباشد،به چادرش دعوت میکند.
tarag نوعی ماست تازه است که نباید با نوع دیگری که خشک میکنند و میتوان آنرا با کشک مقایسه کرد و(آن نیز غذای رایجی است)اشتباه کرد.
airag یا قمیز آشامیدنی مغولها است که در ظرفهای چوبی میریزند و بمقدار زیاد میآشامند.این ماده از شیر مادیان که کمی تخمیر شده و در مشکهای بزرگ با چوب زدهاند،بدست میآید.مزهاش قدری ترش و بسیار مقوی،مغذی،زدایندهء عطش و خلاصه مشروبی عالی است.
غذای مغولها بیشتر از گوشت گاو است که تکه تکه کردهاند و پخته و نپخته نگه میدارند.در زمانهای گذشته که مغول سرگرم دست درازی های حهانی خود بود ، سوار کار میبایستی دمی را تلف کند قطعات گوشت خشک شده و دود داده را که در شکمبه گاو نگاهداری میشد به زین اسبش میآویخت و در مواقع گرسنگی بدون اینکه دقیقهای از کار خود باز ماند آنرا میخورد.
بیشتر می پندارند که مغولستان مملکتی است در سیر قهقرائی ، یعنی پس از انحطاط امپراطوری جهانی خود هیچگاه قد راست نگرده است ، در حالی که چنین نیست.این کشور در عرض 40 سال اخیر از فئودالیسم به سوسیالیسم سوق داده شده و بدنبال آن صنعت و کشاورزی توسعهء فراوان یاغته بقسمی که محصولات کشاورزی آن بخصوص غلات بخوبی جوابگوی احتیاجات داخلی است و بدامپروری نیز توجه بیاندازه میشود.
در مغولستان زن و مرد دلارای تساوی حقوق کامل میلاشند.ایشان ترجیح میدهند که صحراگرد بمانند و لباس محلی خود را که del نامیده میشود،حفظ کنند.این لباس عبارت است از یک نیمتنه بلند با رنگهای زنده که تا سرچکمهء چرمیشان میرسد و کمری پارچهای برنگهای کاملا متضاد بانیم تنه،بروی آن میبندند.
بچهها طبق معمول از هفت سالگی بمدرسه میروند و پس از پایان تحصیل پیشه هایی چون جرّاحی ، مهندسی ، استادی دانشگاه و جز را برمی گزینند . در نخستین سالهای انقلاب پیکاری سخت برضد حکومت روحانی قدیمی بودائی و جانشین زندهء بودا در تپت و تیز بر ضد فئودالیسم شاهزادگان یا«سیاهها»که مذهب در دست آنان بود و دستنشاندگان ایشان در صومعهها که تقریبا 40 درصد مردان مغول از این دسته بودند و«زردها»نامیده میشدند،در گرفت،و سربازان دولتی پس از مبارزهای کوتاه باخانوارها که پایبند باورهای مذهبی و تدریس مذعبی باطفال خود بودند ، بچهها را از پدرها و مادرها گرفتند وبمدرسه جوان دولتی که هیچگونه رنگ مذهبی نداشت و اجباری بود،بردند . پس از این تغییرات امروزه از لامائیسم چیزی جز تندیس های غول پیکر بودا در معابدی که تبدیل بموزه شده است،و تصویر لاماها در مینیاتورهای رنگی نسخ خطی کتب تبتی و مغولیدر کتابخانهها و در گوشه گنجه پیر زنان مذهبی نگهداشته میگردد ، نمانده است.
بدنبال این مبارزه تحوّلات مادی نیز مشاهده میگردد.مثال قانون منع صید ماهی که از لحاظ شرعی و بنا بتعالیم بودا جاری بود،لغو گردید و در طول 32000 گیلکنر ر.ئحتامخ،(بدون در نظر گرفتن دریاچههای کوهستانهای شمال غربی که اهمیت فراوانی دارند)ماهیگیری آزاد شد.در این رودها و دریاچهها دهها هزار ماهی وجود دارد که در گذشته مردم از آن بیخبر بودند و اکنون بتدریج و با زحمت به این کار خو گرفتهاند و به صید میپردازند.انواع ماهیهای آب شیرین بوفور یافت میشود و با قلاب در عرض یک ساعت میتوان ده ماهی گرفت.
مغولستان برای شکارچیان نیز بمنزلهء بهشتی است و یکی از اقلام اقتصادی را شکار تشکیل میدهد،که اغلب مردم بآن اشتغال دارند و از پوست خرگوش، موش خرما(در سال سه میلیون پوست این حیوان بدست میاید)،ویزون،قاقم،دله، کاستور و سمور عواید سرشاری نصیبشان میگردد.به علت اهمیت حیاتی شکار و نفع مادی فراوان از طریق صادر کردن پوست حیوانات فوق الذکر ببازارهای جهان، این کار طبق قوانین و اصول خاص و دقیقی انجام میشود وشکار بعضی از حیوانات ممنوع است . نمونه وار شکار عقاب که به شمار بسیار وجود دارد و همانطور که در نقاط دیگر چلچله بر روی سیمهای برق و تلگراف مینشیند ، این پرندگان در سر راهها پراکندهاند ، مجاز نیست.
جانداران جونده که مخرب چراگاهها و کشتزارها میباشند بهمین ترتیب حالت تابودارند . در گبی نیز قوانینی از کشتن برخی حیوانات ممانعت میکند که بزبان محلی عبارتند از: takei (اسب وحشی)، hulan (خر وحشی)، habteyai (شتر وحشی) و mazala (خرسهای کوچک قهوهای رنگ صحرائی)که در دنیا منحصر بفرد میباشند.حیواناتی که شکار آنها مجاز است و در جنگل استپ و کوهستان یافت میشود،عبادتند از:یوز،یوزپلنگ،روباه،گربهء وحشی،خرسهای بزرگ قهوهای که طوقی رنگین بگردن دارند ،گراز ،گاو کوهی ، گوزن ، بزکوهی . خرگوش وحشی نقاط سردسیر ، کبک، قرقاول ، اردک وحشی وهزاران گونه پرندگان مهاجر و هزاران نوع آهو و گوزن و همچنین گل و بزوحشی که بطور گله در پرتگاهها و چکاهدهای بلند آلتائی وجود دارند.
گرگ که بزرگترین دشمن گله میباشد تنها حیوانی است که در تمام فصول شکار میشود و میتوان گفت که در این سرزمین انسان بمنزله گرگی برای گرگ است؛و دائما با اسب در تعقیب و از بین بردن آن است و در عوض از پوشش نیز استفاده میکند.پوست گرگ سفید بسیار معروف و تقریبا کمیاب میباشد.با وجود دشمنی شدید بین انسان و گرگ و صرف وقت زیاد در برانداختن نسل آن، بزحمت توانستهاند جلو این حیوان را بگیرند زیرا خیلی زود تولید مثل میکند و تکثیر میشود.از ترص گرگ حتی در تابستان بتنهائی نمیشود بعداز غروب آفتاب بجنگل رفت.
اسب بر سراسر زندگی روزمره مغول تسلّط دارد.در موسیقی نخستین آلت موسیقی ملی بنام morin hor ویلونی است که در آن بجای زه ، یال اسب بکار رفته وانتهای دسته خمیدهاش با سر اسبی تزئین شده است.در هنر همواره الهامات و مظاهری از این حیوان زیبا یافت میشود.حتی تاریخ نیز پر است از حماسه سوار کارانی که در جنگلها مانند رعد و برق از رودخانهء زرد تا فرات و دانوب را در نور دیدهاند و سوارکاران چنگیزخان واگتای در مدت پنج سال امپراتوری جهانی زین کرده و آماده در روبروی دریورت او ایستاده است تا وی را از جایی بجای دیگر برد و یا از گلهها و رمهها نگهداری کند.
طریق رام کردن اسبهای وحشی و سرکش در این سرزمین عینا شبیه روش «کوبویهای»تکزاس و یا گوشموهای gauchos ارژانتین میباشد:ارات مغولی راست بر سر زین مینشیند و کمندی را که Ouray نامیده میشود در دست راست نگه میدارد. جنس این کمند ساقه درخت قان میباشد که بیش از سه متر طول دارد و بر سر آن با تسمههائی از چرم گوزن حلقهای درست کردهاند.سوارکار یکباره اسب خور را بحرکت میاورد و با پاشنه پا و شلاق بحیوان حمله میکند.در سراسر استپ ابری از گردوخاک بپامیخیزد و سرانجام در فاصلهای معین کمند را رها میکند.کمند سفیر زنان بگردن و بین گوشهای حیوان سرکش مینشیند.اسب مغلوب،خسته و عصبانی شیهه میکشد و دست و پا میزند،ولی سرانجام بر سر جای خود میخکوب میشود و باسارت مغول در میاید.
موضوع دیگری که نباید ناگفته بماند،مسابقات اسب دوانی است که هر دو و پنجسال یکبار انجام میگیرد.مسابقهء وحشی وچموش در نزدیکی اولان پاتور همراه با سایر تفریحات و سرگرمیها مانند نشانهگیری با تیر و کمان و غیره، بمناسبت جشن ملی مغولها ترتیب مییابد.جالب توجه اینکه مسابقهدهندگان بچههای از 5 تا 11 ساله میباشند که دسته جمعی در حدود 90 نفر پسر و دختر شرکت میکنند و بمحض شروع مسابقه و در حدود 40 کیلومتر میرانند.این رژهء سوار نظام جوان که در ذهن قدرت زمان گذشته را بیدار میکند،امروزه تنها جنبه ورزشی دارد.000ر50 تماشاچی حاضر برنده مسابقه یا قهرمان خردسال را آفرینگویی میکنند و فردای آن روز در حالیکه اسبش را زینت کردهاند او را دور شهر میگردانند و رئیس جمهور جایزهاش را بدو میدهد.
در پایان باید گفت که در این سرزمین همه چیز لطف و دلپذیری زمان کهن خود را نگهداشته است . خود مغولها مثلی دارند که میگویند: «آزادی در استپ است و خوشبختی نیز»
آرمان جاویدان...
برچسب : نویسنده : armanjavidano بازدید : 134