استخر، محمد حسین
در مجله ارزنده ارمغان یک سلسله مقالات تحقیقی خواندنی بقلم محقق فاضل آقای عبد الرفیع حقیقت بعنوان نهضتهای ملی انتشار مییابد نمیدانم در مقالات ابتدائی نامی از ابو مسلم خراسانی برده شده است یا نه،چون این نهضتهای پیاپی و دنبالهدار از قیام و نهضت شگفتانگیز این نابغه نامی ریشه و پایه میگیرد،اصل و اساس این قیامها برای نجات و آزادی ایران و ملت ایران بود از حکومت ظالمانه اموی و مروانی که بایرانیها بنظر پستی و حقارت نگاه میکردند.
در دوران حکومت این خانواده ایرانی حق نداشت بمقام حکمرانی،پیشوائی، قیادت،منبر و محراب برسد،همیشه باید محکوم و زیردست باشد.ایرانیها در دوره حکومت این خاندان که به ظلم و غصب مقام خلافت را بدست آورده بودند تحمل انواع ستم و آزار و پریشانی را مینمودند تا زمان مروان حمار آخرین خلیفه مروانی افق روشنی بر روی ایران باز شد از ضعف حکومت استفاده کردند و قیام نمودند.
برنامه و اساس این نهضت و قیام بنام خاندان علوی بود که دوستی و محبت خاصی از زمان خلافت مولی امیر المومنین علی بن ابیطالب با ایرانیها پیوسته و برقرار بود بعد که پیروان قیام و نهضت فهمیدند آل علی بجهاتی که خودشان میدانند وارد این میدان نمیشوند گفتند حالا که علوی نشد عباسی باشد که باز شاخهای از همین ریشه است.
بعدها که در طول مدت و در ضمن عمل فهمیدند و شناختند که این خاندان هم در ظلم و آزار و ستم و اذیت کمتر از خاندان اموی نیستند بلکه نسبت بفرزندان و بازماندگان خاندان علوی بدتر از خلفای اموی رفتار میکنند از کردهء خود پشیمان شدند ولی دیگر کارازکار گذشته بود و پشیمانی سودی نداشت.
حالا برویم بر سر اصل مقصد-عبد الرحمن بن مسلم قائم بدعوت عباسیه در خراسان معروف بامیر آل محمد مردی بود کوتاهقد،گندمگون،شیرینکلام، انحرافی در چشم داشت،صدای گرفته فصیح بامنطقی دلانگیز دانا و محیط به امور سیاسی و دولتی،نمیخندید مگر وقتیکه خبر فتح بزرگی باو برسد،در گاه خشم هولناک و خطرناک بود،سالی یکبار با زن همبستر میشد،میگفت جماع یکنوع جنون است و کافی است که مرد سالی یکبار دیوانه شود.
در غیرت مردی شدید و متعصب بود در قصر او صدای مرد شنیده نمیشد هیچ مردی اجازه ورود نداشت.
عروسی که شب زفاف سوار بر اسب بخانهاش وارد شد امر داد اسب را کشتند و زین آنرا سوزانیدند که دیگری بر آن سوار نشود.
در دولت او برای اقامه دولت بنی عباس ششصد هزار نفس کشته شد با همه این خدمات و آدمکشیها ابو جعفر منصور دومین خلیفه عباسی چون از او حساب میبرد با مکر و خدعه او را بحضور طلبید دستور کشتن او را داد محلی را که ستارهشناسها باو گفته بودند از آنجا احتراز کند،چون مقدر شده بود اشتباهی رفت،هنگامیکه خود را در حضور خلیفه گرفتار دید گفت یا امیر المومنین مرا برای دشمنانت نگاهدار، منصور گفت دشمنتر از تو ندارم.
از ربیع الابرار زمخشری نقل شده که ابو مسلم را در عرفات دیدند که میگفت:
خدایا بدرگاه تو از گناهانم توبه و طلب آمرزش میکنم گرچه میدانم مرا نخواهی آمرزید.
باو گفته شد چرا از آمرزش خدا مأیوسی؟گفت:من جامهای از تاروپود ظلم بافتم در تن بنی عباس کردم تا این دولت باقی است فریاد مردم از ستم و تعدی آنها بلند است،با اینهمه دادخواه و متظلم و مظلوم و دشمن چطور امیدوار به مغفرت خدا باشم.
در آینده بنی عباس که برسیدن مقام خلافت چها خواهند کرد حدیثی از رسول اللّه دیدم که اگر توفیقی حاصل شد ترجمه و نقل میکنم.
هارون الرشید شقیق بلخی را دید پرسید:شقیق زاهد توئی؟ گفت:شقیق منم.زاهد نه.گفتش مرا پندی ده.شقیق گفت: خدایتعالی ترا بجای ابو بکر صدیق نشانده است و از تو صدق خواهد و بجای عمر فاروق نشانده است و از تو عدل خواهد و بجای علی علیه السلام نشانده است و از تو علم خواهد.
(احمد بن حامد)
آرمان جاویدان...
برچسب : نویسنده : armanjavidano بازدید : 139